سفارش تبلیغ
صبا ویژن

صدای پای باران

باز محرم شد
نوبت ماتم شد
باز عشق...
باز اشک...
باز دل...
انگار همه کم آوردند
 نمیدونم چی بگم؟ واسه این ایام هیچی ندارم همیشه موقع محرم کم میارم همیشه یه جای کار می لنگه. سال قبل تو یه حال و هوایی بودم . دلم واسه خیلی چیزا تنگ شده . زود گذشت . عمرم هم زود داره می گذره .روزهایی که جوونی هام تو خوابم هم نمی دیدم که قراره من با اون روحیات یه همچین روزهایی رو بگذرونم . ولی خوب قسمت بود و تو کار خدا نباید  چرا  اورد . هنوزم شدیدا به این معتقدم که هیچ برگی از درخت نمی افته مگر این که خدا بداند. حتما خودش اون بالا همه چیز رو شاهده . نمی دونم چرا بی صبرانه برای روز قیامت و تسویه حساب انتظار می کشم . شاید هم نزدیکه و من این احساس رو دارم . نمی دونم .

روزهام قشنگه . شب هام هم همین طور  ولی یه موضوع مثل خوره داره روحمو آزار می ده . می دونم که دست راستم تو دست خدای رحمانه . به خاطر این کم نمیارم و می جنگم . با همه چیز . حتی همون چیزی که یک روز فکرش رو هم نمی کردم .

یادمه پارسال محرم ظهر عاشورا توی یه شرایطی قرار گرفتم که   احساس کردم الان قیامته . احساس کردم دیگه همه چیز تموم شده . همون جا کنار خیمه ها یه نذری کردم که اگه تا امسال ظهر عاشورا همه چیز تموم شده باشه من نذرمو همون جا ادا کنم . ظهر عاشورای امسال نزدیکه . از تعداد انگشتهای دست هم کمتر. توی یه چیزی موندم ؛ نمی دونم حاجتمو گرفتم یا نه!!

تا حالا شده همچینن احساسی داشته باشی؟ سخته . اما...

ولی من بد قولی نمی کنم .منن مثل بعضی ها نیستم ......

دلم خیلی گرفته . برای ظهر عاشورا لحظه شماری می کنم . دلم می خواد زودتر بیاد . شاید همون موقع...همون جا....

یه کسی......یه چیزی............یه جوری...............

برای بار هزارم می گم خدا ؛ امتحان سختیه .....................................

خداکنه کم نیارم . دووم بیارم . بتونم . بمونم . استوار . پایدار. مثل کوه . بجنگم . حتی اگه شده فقط برای کوری چشم کسانی که نمی  تونن ببینن . خدا ازت هیچ کمکی نمی خوام اگه می خواستی کمکی کرده باشی حتما تا الان کردی . من نمی بینم . نمی فهمم . من فقط برای ظهر عاشورا ، وقت نماز ظهر ، لحظه شماری می کنم . می دونم که اون موقع همه چیزو می بینم  و می فهمم . چون می خوام نذرمو ادا کنم . با این که نمی دونم حاجت گرفتم یا نه!

فقط یه حرف می مونه :

تا پایان نماز ظهر و عصر روز عاشورا یا بهم دنیا رو بده یا همه دنیا و زندگی رو ازم بگیر ...

 




نوشته شده در تاریخ دوشنبه 86/10/24 توسط راضیه ایروانی
درباره وبلاگ

راضیه ایروانی
گاهی سرم را بالا می گیرم تا آسمان مرا فراموش نکند تا ابرها بدانندکه وقت باریدن است تا پرنده ها ببینند همزاد اسیرشان را... ومی گریم تا زمین بداند که من از جنس ابرم نه خاک...
bahar 20