سفارش تبلیغ
صبا ویژن

صدای پای باران

روزی مردی عقربی را دیدکه در آب دست و پا می زند ، او تصمیم گرفت عقرب را نجات دهد اما عقرب انگشت او را نیش زد ...

مرد باز هم سعی کرد تا عقرب را از آب بیرون بیاورد ولی عقرب بار دیگر او را نیش زد .

رهگذری او را دید پرسید :برای چی عقربی را که نیش می زند نجات می دهی ؟

مرد پاسخ داد: این طبیعت عقرب است که نیش بزند ولی طبیعت من این است که عشق بورزم،چرا باید مانع عشق ورزیدن شوم فقط به این دلیل که عقرب نیش می زند ؟

عشق ورزی را متوقف نساز، لطف و مهربانی خود را دریغ مکن ،حتی اگر دیگران تو را بیازارند!!!



«شکر خدا هر چه طلب کردم از خدای                   بر منتهای همت خویش کامران شدم..»




نوشته شده در تاریخ شنبه 87/3/18 توسط راضیه ایروانی
درباره وبلاگ

راضیه ایروانی
گاهی سرم را بالا می گیرم تا آسمان مرا فراموش نکند تا ابرها بدانندکه وقت باریدن است تا پرنده ها ببینند همزاد اسیرشان را... ومی گریم تا زمین بداند که من از جنس ابرم نه خاک...
bahar 20