مي خوانمت چنان که شب خسته خواب را مي جويمت چنان که لب تشنه اب را محو تو ام چنان که ستاره به چشم تو يا شبنم سپيده دمان افتاب را بي تابم انچنان که درختان براي باد يا کودکان خفته به گهواره خواب را بايسته اي چنان که تپيدن براي توست بايسته اي چنان که تپيدن براي دل يا انچنان که بال پريدن عقاب را حتي اگر نباشي مي افرينمت چنان که التهاب بيابان سراب را اي خواهشي که خواستني تر از پاسخي با چون تو پرسشي چه نياز جواب را ...
گلم بازم به ما سر بزن