کلامی نو صفحه صفحه ای دیگر
کتابی تازه گشوده می شود
تولدی رقم می خورد و انسان چشم می گشاید به روی جهانی که در انتظار اوست
تا او را در سرنوشت خویشتن سهیم کند...
در روزگار شادی و اندوه ، در کامیابی و رویش،در شکوه و شگفتی و در تلخ کامی و غم..
هستی آهنگ های بسیار دارد ، پرده های بی شمار ، آواهایی که باید شنید و نواهایی که باید شناخت ، باید به ضرب آهنگ آن پی برد و به رمز های جاودانه اش دل سپرد.
نشانه ها چشم به راهند ،انسان فراخوانده شود تا به دور دست نظر دوزد . و خود را آماده کند با تمام وجود ،مهیا و مجهز برای رفتن ، برای گام نهادن در راه و بیراه ! برای گریختن از بیم ها و دلشوره ها و ترسها و تردیدها ...برای فرورفتن و فرا رفتن ، عبور از مرزها ...و گذر از بی نهایت به اقلیم پر رنگ رویا ، به سرزمین مکاشفات ...........
به دیار دریافتها ، به سوی فهمی عمیق تر و
هدایت جهان به سوی هر آنچه می خواهیم...
کوشش بسیار برای دانستن یک راز
کلیدی برای دستیابی به همه چیز
هر کس مرکز جهان خویشتن است !!
نقطه توامان آغاز ها و پایان ها ..
او ارزشهای خود را بنا می نهد و هویت خویش را شکل می دهد ..
آیا ما پدید آورندگان شرایطیم و یا خود پدیده ای برآمده از آن ؟
مرزهای اختیارما کجاست؟ و دستهایمان در کدامین وادی از نیرو عاری می شود ؟
در دنیای روابط تاریک ؟ در جهان چراغ های خاموش؟
در وادی متروک انسانها تنها با مناسباتی مخدوش ؟
چه کسی می خواهد در فرد گرایی خود فرو رویم ؟
در دنیای ذهنیات شناور بمانیم و جهان درون را به معیاری تبدیل ناپذیر بدل سازیم؟