سفارش تبلیغ
صبا ویژن

صدای پای باران
من دلم برف بازی میخواد...اونجوری که پرت بشم توی برفها......که نگران لباسهام و سر و وضعم نباشم.اونجوری که موهام خیس بشه....
دو سه تا همبازی میخوام.
کجایین بچه ها......دلم یکدفعه برای همتون تنگ شد...برای همون روزها...برای خنده هامون...حتی برای دلتنگیهای روزهای برفی....
==================
این گنجیشکها هم خیلی با حالن....توی این برف رفتن نوک درختها نشستن و جیک جیک میکنن...
سردشون نمیشه؟؟؟شاید دلشون برف بازی میخواد....آره فکر کنم دارن برف بازی میکنن...
اونهام دلشون هوای قدیمها رو کرده ها.....
=================
می خوامم  تا شب وایسم تو حیاط و به قشنگی برف نگاه کنم . این سفیدی رو بو کنم ....وقت برای نگاه کردن کمه.....وقت برای نگاه نکردن و حرف زدن زیاده...یک کمی سکوت کن و خیره شو.به خدا یک دقیقه نگاه کردن به یک عمر حرف زدن می ارزه...
خدایا من خوشبختم....چون تو بهم زندگی دادی تا زیبایی برفت رو ببینم...هرکسی خوشبختی دیدن اینهمه عظمت و زیبایی رو نداره.....ممنونم خدا...
به خاطر همه چیز . به خاطر این زندگی قشنگ . به خاطر همه دلتنگی هام .
به خاطر فرشته زندگیم ...



نوشته شده در تاریخ چهارشنبه 86/10/19 توسط راضیه ایروانی
درباره وبلاگ

راضیه ایروانی
گاهی سرم را بالا می گیرم تا آسمان مرا فراموش نکند تا ابرها بدانندکه وقت باریدن است تا پرنده ها ببینند همزاد اسیرشان را... ومی گریم تا زمین بداند که من از جنس ابرم نه خاک...
bahar 20