لحظه هایی تو زندگی هست که از سختی آدم رو هزاران بار می شکنند
لحظه هایی که هر کدامشون مثل یه قرن میگذره
لحظه هایی که وقتی سپری می شوند رد پای خودشون رو روی وجودت جا می گذارند
لحظه هایی که فکر می کنی تو آخرین مسافر این کره خاکی هستی و از هراس تنهایی تمام وجودت میلرزه
توی این لحظات که دلت شکسته ، غم همه عالم اومده توی دل کوچیکت ، دستای مهربونت یخ کرده ، چشمات منتظره
بدون که تو تنهانیستی همیشه دست هایی هست که دستات رو میگیره
کسی هست که برای غمت گریه می کنه
دلی هست که نگرانته
می دونی این لحظه های تنهایی خیلی قیمتی هستند
چون با وجود اونهاست که قدر لحظه های در جمع بودن رو درک می کنی
پس بهاش رو بپرداز و از حاصلش لذت ببر
شاید بگی خسته شدم ..بریدم .. نمی تونم
باشه ! حرفی نیست استراحت کن دوباره راه بیفت
لحظه های نا امیدی خیلی دردناک هستنند
ولی با وجود اونهاست که ارزش زندگی درک می کنی ودیگه برای مسائل
پوچ و سطحی دلخور نمی شی
شاید بگی دلخوری من که پوچ نیست .. می دونم که برای خودت خیلی بزرگه
ولی وقتی از بالا بهش نگاه کنی میبینی که خیلی کوچیکه و به راحتی میشه حل بشه و یا پذیرفتش
همه این ها رو که می گم تو عمل خیلی سخته و مرد عمل می خواد
اگه مرد عمل هستی بلند شو صورتت رو بشور یه نفس عمیق بکش و بگو
مشکلات آماده باشید که من دارم میام از پا درتون بیارم
و اگه توی این نبرد گاهی زخمی شدی
بدون که یه جایی تو این دنیا کسانی هستنند که دنبال زندگی بهتر می گردند
دوستانی با صفا و با محبت که هر کدامشون یه دماوند هستنند برای تو و دل مهربونت
می تونی روشون حساب کنی