سفارش تبلیغ
صبا ویژن

صدای پای باران

سلام . خیلی وقته اینجا نیومدم . آخه اینجا میام ناراحت میشم غصه میخورم . یاد روزهای بد زندگیم میوفتم . نمیخوام دیگه اون روزا تکرار شن . آخه من الان خیلی خوشبختم . به خاطر این از اینجا فراریم . اینجا فقط محل نوشتن ناراحتیام و غصه هامه . جایی که همدم تمام روز و شبای سختم بود . میخوام همرو فراموش کنم . از طرفی دلم نمیاد این وبلاگ رو حذف کنم . آخه دوستش دارم یه سنگ صبور بود برام مثل صفحات سفید دفترام .به خاطر این گاهی میام اینجا و خداروشکر میکنم که اون روزا گذشت . همش به لطف خدایی بود که اینجا مکان درد و دلم با او بود . چه جوری ازش تشکر کنم ؟ نمیدونم

همتونو دوست دارم همون جوری که اون دوست داره . هم دوستام هم دشمنام . هم همه آدمایی که نمیخوان من خوشبخت باشم .

دنیا تغییر میکنه همیشه اینجوری نمیمونه ... میدونستی ؟ پس منتظر باش تا...




نوشته شده در تاریخ دوشنبه 89/7/5 توسط راضیه ایروانی
دردی از دوست در دل دارم.........


نوشته شده در تاریخ یکشنبه 89/3/16 توسط راضیه ایروانی

پروردگارا

خود را تقدیم تو میدارم با من کن واز من ساز آنچه خود اراده کنی

از اسارت نفس رهایم کن تا انجام اراده ات را بهتر توانم

مشکلاتم را بگیر تا پیروزی بر آنهاشاهدی باشد برای کسانیکه

با قدرت تو ،عشق تو وراه تو یاریشان خواهم داد

باشد که همیشه بر اراده ی تو گردن نهم.

                                                             آمین

 

سلام .

دیشب خیلی خوابای بد دیدم. نمیدونم چرا . خوابای تکراری . مشوش

الانم حال درونی خوبی ندارم . زیاد مهم نیست خدا . اگه تا آخر عمرم جوابمو ندی بازم صدات میزنم و نا امید نمیشم . حتماً یه جای کارم لنگه دیگه . درش شکی نیست . درستش میکنم . پشت در مونده منتظره پاک پاک شم . می دونی کیو میگم دیگه . وقتی تمام ناخالصیام پاک شدخوشحال میشم که باهاش برم .

محبوبم

نهایت 1 سال

قول دادم قول شرف.

یه کاری کن زودتر امام زمانت بیاد . . . . . . .

دوس دارم برم بالای یه کوه بلند ...یه فریادی بزنم اندازه........................................من زمینی نیستم خدااااااااا...آسمونیم

 

یه دل میگه نشم عاشق کس . یه دل میگه میمیرم بی نفس
یه دل میگه برمو و یه دلم میگه خو کن به قفس
یه دل میگه پر رنگ و ریاست . یه دل میگه این رویای ماست
یه دل میگه بگمو و یه دلم میگه فردا به بار
یه دل میگه پر از عشقم هنوز
یه دل میگه که بساز و بسوز سرکن بی فروغ خو کن به دروغ این عمر دو روز
یه دل میگه پر از عشقم هنوز
یه دل میگه که بساز و بسوز سرکن بی فروغ خوکن به دروغ این عمر دو روز

یک بوم دو هوا خسته ام به خدا نیمخوام و میخوام بشم از تو جدا
رویای عزیز تردید و گریز بی عشق نمیتونم به خدا
یک بوم دو هوا خسته ام به خدا نیمخوام و میخوام بشم از تو جدا
رویای عزیز تردید و گریز بی عشق نمیتونم به خدا


سلطان قلبم بی تو سرابم آلوده ی فکر ناجور و تردید
برگرد و از من عشقی بنا کن کانون روحم به عشق تو لرزید

یه دل میگه نشم عاشق کس . یه دل میگه میمیرم بی نفس
یه دل میگه برمو و یه دلم میگه خو کن به قفس
یه دل میگه پر رنگ و ریاست . یه دل میگه این رویای ماست
یه دل میگه بگمو و یه دلم میگه فردا به بار
یه دل میگه پر از عشقم هنوز
یه دل میگه که بساز و بسوز سرکن بی فروغ خو کن به دروغ این عمر دو روز
یه دل میگه پر از عشقم هنوز
یه دل میگه که بساز و بسوز سرکن بی فروغ خوکن به دروغ این عمر دو روز




نوشته شده در تاریخ شنبه 89/3/8 توسط راضیه ایروانی

بعد از تمام روزهایی که از زندگی گذراندم و بودنم تا به اینجا کشید

بعد از هزاران دوست ...یار... همکار...همدل...همدم...همصحبت...

تازه فهمیدم

که تنها خدا برای بنده اش کافیست!

کافیست کافیستتتت  دوستت دارم خداااااااااا جونم




نوشته شده در تاریخ شنبه 89/3/1 توسط راضیه ایروانی

نیمه های شبه. همه خوابیدند. من و دلم بیداریم. نمیدونم چمونه . کمی گرفته ایم . کمی نه مثل همیشه . باید به یکی بگیم. کی نمیدونم. کسی بیدار نیس الان . تنها چیزی که به ذهنمون رسید کلید پاور کامی بود که زدیمش. ویندوز بالا اومد . مودم رو هم وصل کردیم . اینترنت اکسپلورر. و پارسی بلاگ ...قسمت ارسال یادداشت جدید ...

پارسی بلاگ تنها شنونده راز و نیاز های من و دلم با معبودم بوده و هست و خواهد بود .

نمیدونم چی بگم

 

با چشمای ناز فرشته هامم گفتم ...

اینبار برا اولین بار میخوام به کسی توسل کنم که شاید درد منو بفهمه . کسی که یه وجه مشترک با من داره . شاید نا امیدم نکنه

امروز برا اولین بار دو رکعت نماز خوندم و تو قنوتش 100 بار گفتم یا فاطمه زهرا اغیثینی

100 بار گفتم یا فاطمه زهرا کمکم کن حاجتم رو بده .

این روزا حال و هوای شهادت بد جور منو گرفته . یه نوحه از تو تلویزیون دیونم میکنه . سریع شبکه رو عوض میکنم . نمیخوام کسی اشکامو ببینه . نمی دونم چرا

بین دوراهی موندم

 

یا خدا

خودت بگو کدوم درسته

یادته اون شب

التماست کردم و اشک ریختم که به خوابم بیای

و پاسخ اون یه سوال کوچیکم

که برا تو واقعا کوچیک بود رو بدی؟

یادته اومدی

باورم نمیشد

اصلا

اومدی و گفتی با یه جمله دلمو آروم کردی خدا

به هیچ کس نگفتم هنوز

یادته

می دونم بهت خیلی نزدیک تر از قبل شدم خودتم اینو خوب میدونی . پس امشبم تنهام نذار . التماست میکنم ... به فاطمه زهرات قسمت میدم. من و دلم ... .حداقل مثل اون روز آروممون کن . می دونی که حاجتم چیه

می دونی چقدر نذر کردم

ندادی هم نده

فقط همون سه کلمه

ص...

آ...

خ...

تنهام نذار خدا

تو رو به فاطمه زهرا

تو رو به این شب

تو رو به فرشته هات

باهام باش

دوستت دارم معبودم

 




نوشته شده در تاریخ یکشنبه 89/2/26 توسط راضیه ایروانی

 


بوی باران وصدای خش خش برگها زیر پای سنگیم را به تو بخشیدم ای رهگذر

 

هنوز نمی دانم برای چه زندگی میکنم  و برای چه زنده ام !

من دیگه بیشتر از این نباید بزرگ شوم

چون اگر بزرگ بشم

مادرم پیر میشه

سالهای بی پدری ام بیشتر می شه

کودکی های کودکانم تموم می شه

 

دوست دارم بچه بمونم .............................




نوشته شده در تاریخ پنج شنبه 89/2/23 توسط راضیه ایروانی

آموختی به من که در جریان زندگی گاه فقط باید رها بود . گاهی باید غیر قابل تغییر ها را پذیرفت و مهر بی انتهایت را  سپاسگزار بود بسیاری از اوقات اتفاقات آن گونه نیستند که ما آرزو داریم اما درس ها و آموختنی های زندگی در تمام لحظه های آن جاری است .آموختی به من که هرگز برای آنچه دلم میخواهد با تعصب بهت اصرار نکنم خدا چون بر آنچه پشت هر واقعه پنهان است واقف نیستم .آموختی به من که برای عبور از کوتاهی پله قبلی باید سختی صعود را تحمل کنم و شوق بزرگتر شدن را بیش از قناعت به کوچک ماندن دوست بدارم .

روزهای سختی بود زیرا آنچه را که از آن می نویسم یک شبه نیاموختم خوب یادم هست بی تابی و بیقراری هایم را . اشکها و رازونیازهایم را .ابهام و آشفتگیهایم را . چه روزهایی بود غرق امید بودم و آرزو و چه دیر می گذشت وقتی در انتظار بودم و نمیدانستم چه پیش می آید .

ابهام بود و دلواپسی و از دست دادن رویایی شیرین

فکر می کردم رسیدن به آرزویم رسیدن به حاجتم رسیدن به همه چیز است .

خودم را تنهای تنها میدیدم ... بدون هیچ هم نفسی همدمی ...

آن روزها گذشت هر چند به کندی  . این روزها نیز می گذرد و چقدر شاکرم که در بی قراری آن روزهایک چیز را هرگز گم نکردم :

این که در کنار هر دعا این را نیز از خدا بخواهم که:

آرزویی از آرزوهایم را بر آورد که صلاحم در برآورده شدنشان باشد ... هر چند بر من و شکیبایی ام سخت بگذرد !!

آرزوی آن روزهای من بر باد رفت آرزویی که بی صبرانه مشتاق رسیدنش بودم اما سعادت بی انتهای نرسیدن به آن آرزو مدیون این بر باد رفتن است و تو در ازای آن به من چیزی بخشیدی که تمام ثانیه هایم  تا امتداد بی نهایت پر شد از شکر بر باد رفته ها ...

آموختی به من که در عمیق ترین دردها رو به تو کنم که نزدیکترینی  و سر بر دامن مهرت گذارم .

آموختی که تو دنیا جز تو کسی نیست که شنونده حرفهایم باشه با این که دیر بود زمانی که این را فهمیدم و از موجودات دوپای زیادی کمک طلبیدم. ولی بعدها فهمیدم که هیچ کس جز تو نیست که بتواند مرا یاری کند تویی تنها کسی که شایسته تکیه کردن بی دغدغه است امین و مطمئن.

آموختی به من آنچه با اصرار دلم می خواهد و به خیال شادی پشتش به آن دل بستم گاهی تنها سرابی است که از این سو آب می نماید .سرابی که گاهی می تواند عمیق تر از اقیانوس زندگی ام را غرق فنا کند

محبوبم ...

تو گفتی سالهای بیقراری ام اگر خودم بخواهم تمام میشود و اگر نخواهم تا ابد همراهمه . من می خواهم که تمام شود . ازت خواستم شاید الان 2سالی باشه که من و تو شدیم عاشق و معشوق . دو دوست صمیمی . دویار بی نظیر .

بی باکانه رها کردن و بسیار سبکبال گشودن و پرواز را . اندیشه رها شدن از بند خواسته ها و ناخواسته ها را تو به من هدیه کردی

و آموختی به من که وقتی رها هستم زندگی چه با شکوه است و کسی همواره با من است که بسیار تواناتر از من قادر به گشودن گره های کور است .

بابت همه آموخته هایت شکرت میکنم و همواره میگویم دوستت دارم عاشقتم و میپرستمت معبودم ...محبوبم ... معشوقم

کنارم باش

تنهایم نگذار مثل الان مثل گذشته مثل همیشه .

اگه خواستی روزی به خاطر گناهانم و کوتاهی هایم و ناشکری هایم تنهایم گذاری اون روز را روز مرگ من قرار ده چون من بدون تو بدون نگاه تو و بدون یاری تو هیچم .

زندگی ام را همیشه سرشار از خوشبختی قرارده و فرشته هایم را برایم نگه دار .

دلم برات تنگ شدهههههههههههههههههههههههههههه خدایم .

 




نوشته شده در تاریخ یکشنبه 89/2/19 توسط راضیه ایروانی
وبلاگ فرشته های آسمانی من


نوشته شده در تاریخ چهارشنبه 89/1/18 توسط راضیه ایروانی

بیا

 

که رها شم از این همه درد .......




نوشته شده در تاریخ یکشنبه 89/1/8 توسط راضیه ایروانی

عشق گوش دادن نیست  بلکه درک کردن است فراموش کردن نیست بلکه بخشیدن است عشق دیدن نیست بلکه احسساس کردن است عشق جا زدن و کنار کشیدن نیست بلکه:

صبر کردن و ادامه دادن است

          صبر کردن و ادامه دادن است

                   صبر کردن و ادامه دادن است ..................................................................




نوشته شده در تاریخ شنبه 89/1/7 توسط راضیه ایروانی
   1   2   3   4      >
درباره وبلاگ

راضیه ایروانی
گاهی سرم را بالا می گیرم تا آسمان مرا فراموش نکند تا ابرها بدانندکه وقت باریدن است تا پرنده ها ببینند همزاد اسیرشان را... ومی گریم تا زمین بداند که من از جنس ابرم نه خاک...
bahar 20