صدای پای باران |
||
نشـسـته بود ...
در مقابل من، بر فراز غرور، و با چشـمانی براق می گـفت، از خود می گـفت، و چون لـب گشـودم سکـوت کرد گفتم، از خود گفتم، و چون لب بسـتم لب باز کـرد من نیـز خـود را به دریـای حرفهایـش سـپردم تا شـایـد ... می گفت : « گریـه نکن شایـد تو آخـرین مسـافر این شـهر غـریب هـستی. » گریه کردم. آنقدر که اشـکهایش بر حریر چهره اش جـاری شد، آنـقدر که دسـتانش به لرزه افتاد. تا اینکه جـمله ای گـفت. جـمله ای به وسـعت هـزار برگ نوشـته،جـمله ای به وسعـت سالـهای بیـقراری ... دستی بر روی شانهء خـسـته ام گـذاشـت و گـفت : « روح تو بزرگتـر از آن اسـت که در حـفرهء کوچـک غـصه ها مـدفون شـود. » نوشته شده در تاریخ یکشنبه 86/9/18 توسط راضیه ایروانی
همه محکوم به مرگند چه انسان چه گیاه این چنین است همه کار جهان تا باقیست سلام . چقدر ندانستن ها و نفهمیدن هاست که از دانستن ها و فهمیدن هابهتر است .................. نوشته شده در تاریخ یکشنبه 86/9/11 توسط راضیه ایروانی
اکنون که نمی توانم با عشق « زندگی » بسازم
نوشته شده در تاریخ شنبه 86/9/3 توسط راضیه ایروانی
خدایا دوباره دلم گرفته . می خوام تنها باشم .یه جا که هیچکی نباشه تا راحت داد بزنم اینقدر بلند باشه تا حنجرم پاره بشه خدااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااا
هنوزم خیلی حرف هست واسه گفتن ......خیلی نه وقتش هست نه جاش .......... نوشته شده در تاریخ چهارشنبه 86/8/30 توسط راضیه ایروانی
من خود را از نو تعریف می کنم نوشته شده در تاریخ دوشنبه 86/6/26 توسط راضیه ایروانی
امشب عجیب حس پرنده شدن دارم حس پرواز همه اش دلم می خواهد پر بکشم تا هر جا که بال های خسته ام در توان دارند دست های گرمت را پیدا کنم آن قدر بفشارمشان که یکی بشوند با دست های سرد و کوچکم ... نوشته شده در تاریخ شنبه 86/6/17 توسط راضیه ایروانی
چشمهایش را گشود ... (تنها به من بگو که چه باید می کردم و نکردم؟)
نوشته شده در تاریخ سه شنبه 86/6/13 توسط راضیه ایروانی
دعای شب نیمه ی شعبان:
![]() اللهم بحق لیلتنا هذه و مولودها و حجتک و موعودها؛ التی قرنت الی فضلها فضلا فتمت کلمتک صدقا و عدلا؛ اللهم فصل علی خاتمهم و قائمهم؛ و ادرک بنا ایامه و ظهوره و قیامه ؛ خدایا به حق این شب ما و مولود آن و حجت تو و آن کس که وعده داده شده است همان که برتری دارد بر تمام برترها پس کامل گردید کلمه تو به راستی و عدالت. خدایا درود فرست بر خاتم امامان و قیام کننده آن ها و مارا موفق به درک زمان و روزگار ظهور و قیامش بگردان و ما را از یارانش قرار بده.
نوشته شده در تاریخ سه شنبه 86/6/6 توسط راضیه ایروانی
سلام.ساعت از نیمه شب هم گذشته . تاریکی همه جا رو گرفته فقط منم و یه نور کوچک ... سکوت محض و آرزوهای بزرگ من ... نوشته شده در تاریخ دوشنبه 86/6/5 توسط راضیه ایروانی
|